
مهر مبارک
۵ روز پیش
در سال ۱۳۷۲ در یکی از مدارس راهنمایی کرمانشاه تدریس میکردم بهمن ماه بود و هوای سرد و خشکی حاکم بود، دانش آموزی داشتیم در پایه ی سوم راهنمایی که در درس خواندن ضعیف بود کمی کنجکاو شدم علت درس نخواندن این پسرچیه!؟ یک روز زنگ آخر که تعطیل شدیم، داشتم بطرف منزل پیاده میرفتم دیدم اون دانش آموز موردنظر کنار چند جعبه ایستاده و روی تخته جعبه جلدسیگار چسبانده بود و نوشته بود انواع سیگار خارجی و ایرانی،رفتم کنارش احوالپرسی و خوش و بشی کردیم و ازش پرسیدم کارمیکنی؟ آفرین،سرشو انداخت پایین و گفت: ممنونم آقا این بساط پدرمه! من میام تا او بره خانه نهار بخوره و نماز بخوانه و کمی استراحت کنه، بعد برمی گرده اونوقت من میرم، تحسینش کردم و گفتم کارخوبی میکنی کمکش میکنی اما از درسات غافل نشی!! گفت چشم آقا، چند روزی گذشت رفتم کلاس اون دانش آموز( امیر ) دیدم غایب شده، پرسیدم صبح اول وقت چرا نیامده؟! بچه ها باهم گفتن: دیگه نمیاد آقا...ترک تحصیل کرده من نگران شدم و تصمیم گرفتم علت نیامدن و ترک تحصیلشه از زبان خودش بشنوم، وقتی مدرسه تعطیل شد رفتم کنار سیگار فروشی پدرش، دیدم خود امیر وایساده سیگار میفروشه، با دیدن من بلندشد و سلام کرد دست دادیم و احوالشه پرسیدم گفت آقا ممنون خوبم، گفتم مدرسه چرا نمیای؟ گفت آقای......دبیر ریاضی گفت تو با این درس خواندن بهتره نیای و برو کمک پدرت آخرش تاجر موفقی میشی،!! منم تصمیم گرفتم دیگه ترک تحصیل کنم، گفتم اون آقا عصبانی بوده یه چیزی گفته، تو نباید جابزنی فورا تحصیل و مدرسه رو کنار بذاری، ازفردا صبح زود بیا مدرسه و شروع کن با جدیت درستو ادامه بده، گفت آخه راهم نمیدن چند روزه که غایبم، گفتم اون بامن ، از مدیر میخوام ضمانت منو قبول کنه و تو برو سرکلاست، روز بعد رفتم مدرسه دیدم آمده و خارج از صف وایساده، سلام کرد ، منم جواب دادم گفتم پس چرا بیرون صفی؟ برو صف کلاس خودت، گفت معاون مدرسه اجازه نداد برم سرصف کلاسم، با معاون ومدیر صحبت کردم و ضمانت غایب نشدنش رو کردم ، رفت سرکلاس، اتفاقا اونروز زنگ اول با کلاس اون دانش آموز( امیر ) تدریس داشتم، رفتم سرکلاس و ابتدا کمی در مورد خصوصیات امیر صحبت کردم بعد گفتم خوبه یه مبصرخوب و توانمند انتخاب کنید و چندنفر کاندید شدن ازجمله « امیر » و با رای بیشتر بچه ها امیر انتخاب شد و سفارشات لازم رو بهش گوشزد کردم، اوضاع بخوبی پیش رفت و امیر با نمره های خوب قبول شد، 10 سال از این واقعه گذشت ، یکروز که تابستان بود و داشتم از سالن ورزشی( زمین فوتبال ) چون پسرم رو بردم و ثبت نام کرده بودم برمیگشتم، دیدم یک ماشین پژوجی ال ایکس جلوی پام کنار خیابان توقف کرد و راننده اش که مرد جوانی بود از ماشین پیاده شد و مودبانه سلام و احوالپرسی کرد ، نزدیک رفتم و باهاش دست دادم و پرسیدم میدونم محصلم بودی، اما ببخشید بجا نمیارم؟! گفت آقا من همون دانش آموزم که بخاطر غایب شدن وترک تحصیل روش نمی شد بیاد مدرسه و شما لطف کردین و ضمانت مارو پذیرفتین ، پرسیدم خیلی خوبه،!! الآن شکرخدا چکاره ای؟! گفت: آقا مهندس عمران شدم و دارم سالن ورزشی واسه ی اداره ی آموزش و پرورش می سازم،، خیلی خوشحال شدم و صورتشو بوسیدم اونم سعی می کرد دستامو ببوسه و من مانع شدم، گفتم پدرت چی؟ چیکارمیکنه؟ گفت آقا پدرم با واریز چندسال حق بیمه( اون زمان می شد ) بازنشستش کردم، حالا با یک حقوق مناسب اموراتش میگذرد، کارت دفترمهندسی اش رو به من داد و با کلی خوشحالی از اینکه بالاخره حاصل یکی از زحمات یکسال تدریسم رو دیدم ازش خداحافظی کردم..
خاطره ای از استاد ارجمند جناب
آقای آصف دهقان
گاهی تغییر در مسیر آدمها باهمین رفتارهای کوچک ما اتفاق میافتد.در مسیر تعالی وآرامش کنار هم باشیم🌱🌸
سلام به همگی..پاییز قشنگی در انتظارتون باشه الهی..
ممنون حضورتون..
پستمونم شیرینی بازیافتی بود با دستور زهرا جان..پرنسس فود..راحت وکم دردسر ❤️🌹❤️
خاطره ای از استاد ارجمند جناب
آقای آصف دهقان
گاهی تغییر در مسیر آدمها باهمین رفتارهای کوچک ما اتفاق میافتد.در مسیر تعالی وآرامش کنار هم باشیم🌱🌸
سلام به همگی..پاییز قشنگی در انتظارتون باشه الهی..
ممنون حضورتون..
پستمونم شیرینی بازیافتی بود با دستور زهرا جان..پرنسس فود..راحت وکم دردسر ❤️🌹❤️
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

شیرینی بازیافتی

شیرینی لطیفه

شیرینی نخودچی

شیرینی گردویی

پیراشکی کرم دار
